مرزهای مشترک

ساخت وبلاگ
در من، آنچه فوکو آن را خصلتِ گاویِ انسانِ غیرمدرن می‌نامد یعنی نشخوارکردن، همواره بر صورتی از مطالعه یعنی پُرخوانیِ مفید/لازم غلبه داشته است. این غلبه هرگز محصولِ آگاهی و تربیت‌ نبوده، بلکه میلی لذت‌جویانه و از سرِ شهوت بوده است. هربار که با وسواس و نگرانی، نحوه، نکات و روشِ مطالعه‌کردنم را می‌کاوم تا کاری برای اصلاح و بهبودش انجام دهم، درمی‌یابم که بزرگ‌ترین مانعِ مطالعه در من، همین شهوتِ نشخوارکردن است. یک پاراگراف می‌خوانم و نیم‌ساعت نشخوار می‌کنم. درنتیجه، متن‌ها بسیار دیرتر از آنچه لازم است به پایان می‌رسند و هیچ‌گاه برای هیچ آزمونی کاملاً آماده نیستم. مطابقِ رویه‌ای دیرینه، مثلِ هر نقص دیگری که در من هست، می‌کوشیدم به‌جای رفعِ آن، تصرفش کنم. بنابراین، به‌مرور کشف کردم که آنچه مرا به فلسفه می‌کشاند، نه علایق و سوابقِ مطالعاتی یا گفتگوهای نوجوانی‌ با پدرم بلکه میل به نشخوارکردن است. برای سال‌ها تصورم این بود که دارای برترین خصلتِ منفیِ ممکن هستم و همانطور که با تکیه بر آن به درون فلسفه و اعماقِ مسائلم کشیده شده‌ام، قادرم از حیرتِ آن مسئله‌ها نیز به‌کمکِ همین خصلت بیرون آیم. اما حالا، برگِ برنده‌ام با تهدید مواجه است. من به‌اندازه‌ی کافی و لازم، آدمِ درخودمانده‌ای هستم. به این معنا که هرگز لازم نبوده برای نشستن با مسائلِ فلسفی‌‌ام تلاشی انجام دهم، یا اراده کنم که از بیرون و عینیات چشم ببندم و بکوشم به درون و جهانِ انتزاعیات وارد شوم. غالباً، پیشاپیش آنجا هستم و گمانم این بود که همین درخودماندگی بهترین دژ و دیوار برای حفاظت و تحققِ ابدیِ خصلتِ گاویِ نشخوارکردن در من است. اشتباه کرده بودم.شغل‌داشتن و ضرورتِ اتمام و تحویلِ کارها در زمان معین و با محتوای مشخص، ضربه‌ی مهلکی به مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 12:21